آيلينآيلين، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

آيلين فندوق مامان و بابا

النگوی آیلین.......

دایی رضا جون نذرشو ادا کرد و برای سادات خانوم النگوشو خرید نه تنها برای آیلین سادات بلکه ٢تا برای باران و ٢تام برای فاطمه خرید....   اینم عکسش....     مرســـــــــــــــــــــــــــی خان دایی   ...
8 آذر 1392

شیرین کاری دخترمون

عسل خانوم وقتی مامان بزرگ شعر بازی کلاغ پرو برای شما میخونه وقتی نوبت به پر گفتن آیلین می رسه شما دستهای نازتو آماده می کنی میبری هوا محکم میکوبی تو سرت و چند تا جیغ بنفش به نشونه ی شادی میکشی ببین ....   داری آماده میشی     اینجام داری محکم میکوبی تو سرت     اینم شادی بعدشششششششششش   ...
7 آذر 1392

ببین پشه های کرج چکارت کردن

پشه های بد غریب گززززززززززززززززززززز دخترمو تو اوج سرما خوردگیش دون دون کردن بین ما 5نفر فقط شما رو نیش میزنن انگار خونتم مثل خودت خیــــــــــــــــــــــــــــــــلی شیرینه.   ببین ......     نازی مامان قربون اون معصومیتت بشههههههههه     ببین حتی به کف دستشم رحم نکردن     اینم یه انگشتر از طرف پشه هاااااااااا     ...
7 آذر 1392

اولین مهمونی مامانو بابا بدون آیلین....1 آذر

دختر قشنگم امروز منو بابا رفتیم مهمونی خونه دوست بابا و شمارو همراه خودمون نبردیم به دلایل....... اونا 2تا پسر دوقلو داشتن گفتیم شاید اذیت بشی تایم کمی می خواستیم بمونیم منم گفتم چون برخورد اوله همش باید درگیر شما باشم و تو اتاق به وظایف مادری برسم از اونجا می خواستیم بریم خرید تا برای شما کاپشن بخریم از اونجایی که شما عاشــــــــــــــــــــــــــــق خرید هستی نبردیمت. اومدنیم برای شما که دختر خوبی بودی بابایی جایزه خرید  اینم عکسش.......     اینم یه کاپشن گرم به سلیقه ی بابایی برای آیلین جیگر     اینم یه شلوار که باهاش ست کردیم   ...
7 آذر 1392

اولین خواسته ی کلامی دخترم .......30 آبان

دختر ناز مامان دیروز همراه بابایی برای ناهار رفته بودیم خونه ی عمه بتول، عمه جون گل سوپ رو برای شما کنار گذاشته بود و شما سوپ رو با ولع نوش جون کردی بعد خوردن سوپ خیلی تشنه شده بودی و برای اولین بار با زبونت نه با گریه یا بهونه ازم درخواست آب کردی و با صدای بلند گفتی آپ و این شد اولین درخواست کلامی شما از مامان ... ...
1 آذر 1392

آذر ماه آیلین

تقدیم به آیلین عزیزتر از جانم...   دختر خانوم مامان من خیلی دوست داشتم شما تو دی ماه که ماه خودمم هست دنیا بیای ولی شما عجله داشتید و  یه 20روزی زود دنیا اومدی و آذری شدی من اصلا ماه آذرو بنا به دلایلی دوست نداشتم و نمی خواستم شما متولد این ماه بشی ولی کار خدا بود که زود اومدی تو بغلمو شدی آذر ماهی عزیزترینم ایشالا همیشه سالمو تندرست باشی نفس مامان و الان که من این مطلبو دارم مینویسم شمــــــــــــــــا تو خواب شیرینی هستی. با تمام وجود دوست دارم .... ...
1 آذر 1392